رخدادهاى زمينساختى مزوزوييک
رخدادهاى زمينساختى مزوزوييک
» رخداد ترياس پسين (سيمرين پيشين)
» رخداد ژوراسيک ميانى (سيمرين ميانى)
» حــركـات كـوهـزايـي سـيـمـريـن پـسـيـن
» فاز كوهزايي لاراميد
در همه جاى ايران گذر از پالئوزوييک به مزوزوييک با آرامش نسبى زمينساختى بوده و پس از ايستهاى رسوبى کوتاه (گاهى در کوتاهترين زمان) شرايط سکويى پالئوزوييک همچنان تا اوايل ترياس پسين ادامه يافته است. ولى، از ترياس پسين تا کرتاسه پسين جنبشهاى زمينساختى مهمى روى داد که با دگرشيبى و دگرگونيهاى عمده همراه بوده است، به گونهاى که حتى پيامد آنها را ميتوان در زمانهاى پس از مزوزوييک ديد. چينخوردگى، آتشفشانى، پلوتونيسم و دگرگونى ناشى از رويدادهاى زمينساختى مزوزوييک، در کوههاى زاگرس، البرز و کپهداغ چندان زياد نيست، در حالى که پيامد اين فرآيندها در ايران مرکزى به ويژه در زون سنندج – سيرجان در بيشترين مقدار است.
جدا از رويداد لاراميد در مرز مزوزوييک و سنوزوييک، در زمان مزوزوييک، سه رخداد زمينساختى مهم بر زمينشناسى ايران اثرگذار بودهاند که با چرخههاى کوهزايى سيمرين از آلپ آغازى، در ناحيه تتيس، همارز هستند. نخستين رويداد به سن ترياس پسين است که با فاز سيمرين پيشين Early Cimmerian درخور قياس است. رويداد دوم، به سن ژوراسيک ميانى است که بنام سيمرين ميانىMid – Cimmerian نامگذارى شده است. اثرات رويداد سوم را در مرز ژوراسيک – کرتاسه و به مفهوم دقيقتر در ابتداى کرتاسه پيشين (پيش از بارمين) ميتوان ديد که قابل قياس با فاز سيمرين پسين Late Cimmerian است. افزون بر سه فاز اصلى گفته شده، ميتوان به فازهاى زمينساختى محدودترى اشاره کرد که رويداد طبسين (ژوراسيک بالا)، اتريشى و ساب هرسينين (کرتاسه)، از آن جمله است.
رخداد ترياس پسين (سيمرين پيشين) :
در بسيارى از نقاط ايران، سن رديفهاى کربناتى ترياس تا آشکوب کارنين از ترياس پسين است. لذا ميتوان باور داشت که شرايط سکوى ترياس تا ابتداى ترياس پسين ادامه داشته است. در برخى نقاط هم (باختر طبس، تفرش، کاشان) سنگوارههاى آشکوب نورين را ميتوان در لايههاى پايينى رديفهاى شيلى و ماسهسنگى ترياس پسين ديد. به جز منطقه گلندرود در البرز شمالى که گذر نهشتههاى سکويى ترياس (سارند اليکا) به نهشتههاى زغالدار ترياس بالا (معادل سازند شمشک) تدريجى است در ديگر نقاط ايران شواهد روشنى از يک رخداد زمينساختى به سن پيش از نورين وجود دارد که با رخداد سيمرين پيشين قابل قياس است.
در حدفاصل ترياس مياني و فوقاني ، فاز فشاري مهمي در پوسته ايران رخ ميدهد كه بصورت محلي باعث چين خوردگي ، دگرگوني ، بالا آمدگي و همچنين تشكيل تعدادي حوضه رسوبي ميگردد . كوهزايي سيمرين پيشين بشدت پلات فورم توران و منطقه قفقاز را تحت تاثير قرار داده ، همچنين البرز شرقي ، رشته كوههاي حدفاصل كرمان تا طبس ، بلوك لوت و منطقه مشهد را متاثر كرده است . در منطقه گلپايگان به شكل دگرگونيهاي خيلي ضعيف ديده ميشود . در منطقه نيريز ، سيمرين پيشين بصورت يك فاز دگرگوني بروي واحدهاي آهكي اثر كرده و مجموعه آنها رخساره شيست سبز را نشان ميدهد. در منطقه حاجيآباد ( 180 كيلومتري بندرعباس ) علاوه بر دگرگوني ناحيهاي كه در پركامبرين بوجود آمده ، دگرگوني هاي ضعيف ديگري نيز ديده ميشود كه مربوط به سنگهاي پرمين و ترياس است . كوهزايي سيمرين پيشين در ناحيه ساغند سنگهاي پالئوزوئيك و ترياس را تحت تاثير قرار دگرگوني رخساره شيست سبز قرار داده است . در ناحيه دِه سلم بيرجند سري ماسه سنگ و شيست دگرگون شده و تناوبي از شيست هاي گرانيتي ديده ميشود كه مرتبط با اين كوهزايي است . در ناحيه ترود، در نزديكي سمنان، شمال انارك ، همچنين در جنوب و جنوب غربي مشهد ، آثار دگرگوني ترياس مياني ديده ميشود .
گرانيتوئيدهاي جنوب لاهيجان ، ماسوله ، توف ها و گدازههاي آندزيتي ناحيه آباده ، ماگماتيسم ترود ، همگي نشانه هاي فعاليت ماگماتيسم سيمرين پيشين محسوب ميشود . ريوليت آلكالن دهبيد ، بازالت هاي آلكالن ايران مركزي ، البرز و آذرباييجان نشان دهنده فاز كششي در ابتداي ژوراسيك هستند .
در مورد چگونگى عملکرد و ماهيت رخداد سيمرين پيشين در ايران، نظريهها يکى نيست. براى نمونه، اشتوکلين (1968) اين حرکات را بيشتر به صورت گسلش ميداند تا چينخوردگى و يا اشتامفلى (1978)، سيمرين پيشين را خشکيزا ميداند. در حالى که چينخوردگى، آتشفشانى، پلوتونيسم و دگرگونى وابسته به اين رويداد، شواهدى از يک کوهزايى است که در همه جا شدت يکسان نداشته است. پيامد سيمرين پيشين در ايران به شرح زير است :
«تغيير در شرايط و نوع حوضههاى رسوبى: به جز زاگرس که سنگهاى مشخصه ترياس بالا در آن وجود ندارد، در ديگر نقاط ايران، نهشتههاى ترياس بالا، رديفهاى شيلى ماسهسنگي با همراهان کربناتى است و داشتن زغالسنگ از ويژگيهاى آنهاست. اگرچه آمونيت و برخى سنگوارهها نشانگر محيطهاى دريايى است، ولى نهشتههاى زغالى و ديگر ويژگيهاى رسوبى اين رديفها، معرف محيطهاى باتلاقى – مردابى نزديک به ساحل است که با سنگهاى کربناتى ترياس زيرين – ميانى، همبرى ناپيوسته از نوع دگرشيب و يا همشيب دارند. ناپيوستگى و تغيير شرايط رسوبگدارى از محيطهاى سکويى به محيطهاى پيشخشکى (Fore land ) زغالدار، از پيامدهاى سيمرين پيشين است. در منطقه گلندرود و پالند، اگرچه گذر کربناتهاى سکويى ترياس ميانى به شيل و ماسهسنگهاى ترياس بالا تدريجى است، ولى تغيير شرايط رسوبى آشکار است.عمدهترين تغيير شرايط رسوبى ناشى از رويداد سيمرين پيشين را ميتوان در پهنه زاگرس ديد. به گونهاى که ازآن زمان به بعد، زاگرس شرايط رسوبى و زمينساختى متفاوت از ديگر نواحى ايران داشته است. به همينرو، رخسارههاى سنگى و زيستى پس از سيمرين پيشين زاگرس، تفاوتهاى چشمگير دارد و به تقريب از دگرشيبيهاى عمده، دگرگونى و ماگمازايى به دور است.
«تغيير در ژئوديناميک و جايگاه صفحهها: از جمله پيامدهاى سيمرين پيشين است که به ويژه در محل دو زميندرز موسوم به تتيس کهن (شمال ايران) و تتيس جوان )جنوب ايران(، نشانههاى آشکار دارد. شکلگيرى منشورهاى برافزايشى نابرجا، گرانيتزايى (مشهد، لاهيجان) و دگرگونى (مشهد، گرگان، جنوب انزلى) ميتوانند از پيامدهاى همگرايى و برخورد دور صفحه ايران و توران و بسته شدن تتيس کهن در ترياس پسين باشد. در محل تقريبى راندگى اصلى زاگرس، حرکت صفحهها، واگرا بوده و جدايش صفحه ايران از زاگرس – عربستان و افيوليتزايى، از پيامدهاى آن است. افيوليتهاى لايهاى مجموعه سيخوران در ناحيه اسفندقه و افيوليتهاى ترياس ميانى ناحيه طالش نشان ميدهد که شکستگيهاى ژرف پوسته منحصر به راندگى اصلى زاگرس نيست و پديده افيوليتزايى، ممکن است در ديگر نقاط ايران نيز مصداق داشته باشد.
«ايجاد فرابوم: هاى سيمرين پيشين در برخى نقاط ايران درخور توجه است. جدا از بالا آمدگى عمومى و سراسرى زمين، که با هوازدگى، فرسايش و لاتريتزايى همراه بوده، در بعضى نقاط ايران، به ويژه ايران مرکزى، بلوک لوت، فرابومهاى ناشى از سيمرين پيشين تا زمان ژوراسيک ميانى خشکيهاى مرتفعى را ميساخت که ميتوان به فرابوم شُترى در منطقه طبس اشاره کرد. بر خلاف ايران مرکزى و لوت که فرابومهاى سيمرين پيشين در ارتباط با گسلهاى نرمال بودهاند، در البرز گسلهاى مؤثر در ايجاد فرابومها بيشتر از نوع راندگى با شيب به سمت شمال است و با انتقال صفحههاى گوناگون، از شمال خاورى به جنوب باخترى، ضمن ايجاد فرابوم بر ريختشناسى البرز اثر گذاشتهاند.
«ماگمازايى: ترياس ايران به طور عمده از پيامدهاى سيمرين پيشين است. گدازههاى اين فاز، بيشتر از نوع بازالت قليايى تيرهرنگ است که به طور معمول به صورت لايهاى کليدى، در زير نهشتههاى ترياس بالا برونزد دارد. در دامنه جنوبى البرز، به ويژه در بين دماوند – سمنان، براى اين بازالتها نام بازالتهاى جابون» انتخاب شده که در بيشتر نقاط در اثر پديده دگرسانى به عدسيهاى آهندار و گاهى عدسيهاى بوکسيت، لاتريت تبديل شده و گاه ارزش اقتصادى دارند. همارز اين گونه گدازهها را ميتوان در جنوب بيرجند، آبگرم (بلوک لوت) و ترود ديد. در زون سنندج – سيرجان، روانههاى بازيک سيمرين پيشين به ويژه در ناحيه اسفندقه و حاجيآباد، حجم زيادى دارند. ولى، در ناحيه اقليد، سورمق، دهبيد روانههاى حاصل از فازهاى کششى سيمرين پيشين، بيشتر از نوع ريوليتهاى قليايى و يا توفهاى وابسته است که آلريک و همکاران (1977) آنها را به پارگدازش پوسته و در ارتباط با ماگماتيسم پس از کوهزايى نسبت ميدهند.بخشى از ماگمازايى سيمرين پيشين، ماهيت پلوتونيک دارد که گرانيتزايى در جنوب باخترى مشهد، گرانيت جنوب لاهيجان و ماسوله، (کلارک و همکاران، 1975)، گرانيت مونزونيتى همزمان با جنبش در دهبيد (آلريک و همکاران، 1977) گرانيت اسماعيلآباد ساغند (حقيپور، 1974 )و نفوذي لايهاى سيخوران اسفندقه (سبزهئى، 1974) از آن جمله است. گفتنى است که اگرچه نخستين فازگرانيتزايى مشهد، با استفاده از سن پرتوسنجى، به سن کربنيفر و وابسته به فاز هرسينين دانسته شد ولى تزريق اين گرانيت در منشورهاى برافزايشى پرمين نشان ميدهد که گرانيت تيره رنگ مورد نظر، نوعى گرانيت برخوردى، به سن ترياس پسين، و در ارتباط با سيمرين پيشين است.
«کانيزايى: در البرز مرکزى سازند دولوميتى اليکا داراى سرب، روى، باريت و فلوريت است. در ناحيه بافق – کرمان نيز سرب و روى در رديفهاى دولوميتى ترياس گزارش شده است. در ناحيه نطنز و دليجان، دولوميتهاى ترياس داراى کانسارهاى باريت همراه با سرب و فلوريت است.
در کوه سورمه، فيروزآباد فارس يک افق دولوميت کانهدار سرب و روى وجود دارد. مؤمنزاده (1360)، کانيسازيهاى ياد شده را همزاد و وابسته به ماگماتيسم ترياس (سيمرين پيشين) ميداند.
«پديده دگرگونى: از گستردهترين نشانههاى کوهزا بودن فاز سيمرين پيشين است که به ويژه در زون سنندج – سيـرجان نشانههاى متعدد دارد. به طور کلى، اين دگرگونى چندان شديد نبوده و رخساره شيست سبز دارد و اثر آن در سنگهاى دگرگونى کهنتر (پرکامبرين) از نوع دگرگونى پسرونده است.در زون سنندج – سيرجان، رديفهاى پيش از ترياس بالا، دو فاز دگرگونى ترموديناميک را پذيرا شدهاند. پوشيده شدن اين دگرگونيها با رديفهاى نادگرگونى ترياس - ژوراسيک تأييدى بر تأثير فاز سيمرين پيشين است. گفتنى است که در زون سنندج – سيرجان، خصلت ويژه دگرگونى، چند فازى بودن آن است و مطالعه رابطه ميان فازهاى گوناگون دگرگونى و دگرشکلى، به گونهاى است که از نظر الگوى ژئوديناميکى، شباهت به دگرگونى نواحى ژرف بستر اقيانوسها دارد (سبزهئى1373 )، در زون سنندج – سيرجان، اثرات اين دگرگونى را ميتوان در نواحى حاجيآباد، اقليد، دهبيد و بوانات، باختر سيرجان، نيريز، جنوب شهرکرد، بروجرد و شمال مريوان ديد. نواحى ساغند، ترود، مشهد، شمال انارک، جنوب لاهيجان، دهسلم و ... از جمله مناطقى است که دگرگونى سيمرين پيشين گزارش شده است ولى:
» حقيپور (1974)، دگرگونى سيمرين پيشين ناحيه ساغند را به سن پس از ترياس پسين (سازند نايبند) ميداند اما، احتمال دگرگون شده سازند نايبند در اثر رويداد سيمرين ميانى به مراتب بيش از سيمرين پيشين است.
» هوشمندزاده و همکاران (1357)، در ناحيه ترود، آثار دگرگونى سيمرين پيشين را گزارش کردهاند. ولى، دگرگونى بودن رديفهاى ترياس بالا – ژوراسيک زيرين (گروه شمشک) سبب شده تا افتخارنژاد (گفتگوى شفاهى) بيشتر فاز دگرگونى ژوراسيک ميانى را باور داشته باشد، هرچند عملکرد دو فاز جداگانه (سيمرين پيشين و ميانى) بيشتر محتمل است.
» مجيدى (1978)، دگرگونى ترياس ناحيه مشهد را منحصر به ايجاد شيستوارگى جديد در ميکاشيستهاى قديمى ميداند. با منتفى شدن دگرگونى هرسينين در ناحيه مشهد، ميتوان پذيرفت که فاز اصلى دگرگونى مشهد به سن ترياس پسين و وابسته به رويداد سيمرين پيشين است و شيستوارگى تأخيرى اين دگرگونيها، وابسته به رويداد زمينساختى بعدى (سيمرين ميانى) است.
» ريير و محافظ (1972) شيستهاى گرافيتى، ماسهسنگ و سنگآهکهاى مرمرى ناحيه دهسلم را، به دليل دستيابى به سن پرتوسنجى 10 ± 206 و 2 ± 209، به سن ترياس پسين و پيامد سيمرين پيشين (پالئوبلوچ) دانستهاند، ولى اشتوکلين و همکاران (1973) دگرگونيهاى دهسلم را مجموعهاى از دو سازند نايبند (ترياس پسين) و شمشک (ژوراسيک پيشين – ميانى)ميدانند که در زمان پس از ژوراسيک ميانى دگرگون شدهاند. با توجه به يافتههاى جديد زمينشناسى ايران، نظر اشتوکلين گوياى عملکرد فاز سيمرين ميانى و مستندتر است.
رخداد ژوراسيک ميانى (سيمرين ميانى):
تا چندى پيش هنگامى صحبت از رويدادهاى زمينساختى سيمرين ميشد، تنها از دو حادثه سيمرين پيشين و سيمرين پسين نام برده ميشد که اولى در اوايل ترياس پسين و دومى در مرز ژوراسيک – کرتاسه رخ داده و هر دو از نوع کوهزايى بودهاند.
بررسيهاى زمينشناختى باختر طبس نشان داد که ويژگى رسوبهاى موجود بين اين دو رويداد، به گونهاى است که به آسانى ميتوان آنها را در دو دوره رسوبى جدا جاى داد. نهشتههاى نخستين دوره رسوبى بيشتر از نوع شيل و ماسهسنگ زغالدار است در حالى که سنگهاى دوره رسوبى دوم، مارن و سنگآهک و نشانگر محيطهاى دريايى با ژرفاى متوسط است. مرز دو دوره رسوبى موردنظر با يک رويداد زمينساختى مشخص است که نخستين بار به نام رويداد زمينساختى باتونين معرفى شد (آقانباتى، 1975، آقانباتى و سعيدى، 1360). با توجه به کاربرد زياد واژههـاى سيمرين پيشين و سيمرين پسين در زميـنشناسى ايــــران، براى اين رويــداد، نام سيمرين ميانى مناسبتر است (آقانباتى، 1371).
بررسى چينهشناسى، ماگماتيسم و دگرگونى ژوراسيک ايران گوياى آن است که رويداد سيمرين ميانى رويدادى کوهزا است که با چينخوردگى، تکاپوى آتشفشانى، جايگيرى تودههاى نفوذى و حتى دگرگونى همراه است. همين يافتهها حاکى است که بسيارى از نشانههاى منسوب به رويداد سيمرين پسين، در واقع از پيامدهاى سيمرين ميانى است و به احتمال زياد، بر خلاف برداشتهاى پيشين، سيمرين پسين تنها خشکيزا بوده است. گفتنى است که زمان اين رويداد، در ايران مرکزى و ايران شمالى يکى نيست. در ايران مرکزى )کرمان( نهشتههاى شيلى – ماسهسنگى زير سطح دگرشيبى (سازند هجدک)داراى سنگوارههاى جانورى دريايى به سن باژوسين – باتونين است (هوکريده و همکاران، 1962. )در ناحيه کلمرد )باختر طبس( نخستين لايههاى آهکى پيشرونده (سنگآهک پروده) آمونيتهاى باتونين ميانى – پسين دارد، لذا رويداد سيمرين ميانى بايد در آشکوب باتونين روى داده باشد. در کوههاى البرز، به استثناى ناحيه طالش، نشانههاى رويداد سيمرين ميانى را ميتوان در حد فاصل رسوبهاى پسرونده باژوسين زيرين (گروه شمشک) و نهشتههاى پيشرونده باژوسين بالايى (سازند دليچاى) ديد. به همينرو در البرز، اين رويداد به سن پيش از باژوسين بالايى است (سيدامامى، 1990) و از اين رو بايد پذيرفت که سيمرين ميانى در همه جاى ايران هم زمان نيست. اما پرتوسنجى بعضى تودههاى نفوذى مرتبط با اين رويداد، نشانگر سن 165 تا 175 ميليون سال است. از آن جمله گرانيت شيرکوه به سن 8 ± 176 )فورستر، 1978 )، گرانيت سُرخ کوه در مرکز لوت به سن 165 تا 170 )ترکيان و همکاران، 1984)، گرانيت عروسان 165 (رىير و محافظ، 1970 و هوبر، 1977)، گرانيت ماسوله به سن( 10 ± 175 کرافورد، 1977) که همگى به آشکوب باتونين اشاره دارند.
مهمترين تأثير رويداد سيمرين ميانى بر زمينشناسى ايران عبارتست از:
توقف در رسوبگذارى: در بخش گستردهاى از ايران شمالى و ايران مرکزى، ايست رسوبى و چرخه فرسايشى آشکارى در بين رسوبهاى ژوراسيک ميانى وجود دارد. در البرز جنوبى، رسوبهاى باژوسين زيرين (بخش پايانى گروه شمشک) از نوع سنگهاى پسرونده است، در حالى که نهشتههاى باژوسين بالا (پايه سازند دليچاى) پيشرونده و دريايى است. اگرچه زمينشناسانى مانند آسرتو (1966) و آلنباخ (1966)گذر نهشتههاى آوارى گروه شمشک به رسوبهاى دريايى سازند دليچاى را تدريجى دانستهاند، اما:
» در نواحى زيرآب، شمال باخترى سمنان، جنوب خاورى فيروزکوه، سازند دليچاى با واسطه يک واحد آوارى از کنگلومراى کوارتزى و يا ماسهسنگ بر روى رسوبهاى کهنتر نشسته است.
» در شمال قزوين مرز پايينى سازند دليچاى با گروه شمشک دگرشيب است (آنلز و همکاران، 1975.)
» در شمال نشل، 10 متر ائوليت آهندار در پايه سازند دليچاى وجود دارد (اشتايگر، 1966.)
» در شمال روستاى جرات (منطقه فيروزکوه)حدود 30 متر رُس سُرخ آهندار در پايه سازند دليچاى گزارش شده است (اشتايگر، 1966.)
» تفاوت رخساره رسوبى گروه شمشک (آواريتر) و سازند دليچاى (دريايى) بسيار ناگهانى است.
» در جنوب خاورى البرز (ناحيه جام) دگرشيبى موازى روشنى در پايه سازند دليچاى وجود دارد (علوى نايينى، 1972).
موارد ياد شده شواهدى بر ناپيوسته بودن و ايست رسوبى حاصل از رويداد سيمرين ميانى بين گروه شمشک و سازند دليچاى است.
در ايران مرکزى نشانههاى ايست رسوبى سيمرين ميانى روشنتر است و ميتوان آن را در گسترههاى وسيعى از شمال کرمان تا ناحيه جام (خاور سمنان) ديد. در اين نواحى به رسوبهايى که پس از اين ايست رسوبى برجا گذاشته شدهاند، سنگآهک پروده گفته شده که در منطقه طبس، شيرگشت، کلمرد، آبدوغى و راور، با دگرشيبى موازى و در برخى نقاط از جمله 40 کيلومترى شمال طبس (پهلوى خاورى کوه اشلون) با دگرشيبى زاويهاى سنگهاى کهنتر ژوراسيک را ميپوشاند و حتى گاهى رسوبهاى پيشرونده باتونين به دليل نبود نهشتههاى ترياس بالا – لياس (گروه شمشک) سنگهاى کهنتر از لياس (دونين علوى نايينى، 1972 )کربنيفر و ترياس ميانى (روتنر، 1968 )را پوشانده است.
در کوههاى کپهداغ، دگرشيبى بين نهشتههاى باژوسين بالايى (سازند کشفرود) و سنگهاى ترياس بالايى (سازند ميانکوهى) ميتواند در ارتباط با رويداد سيمرين ميانى باشد.
ايجاد فرابوم: در بخشهايى از ايران، مارنها و سنگآهکهاى ژوراسيک ميانى – بالايى وجود ندارد و نهشتههاى ترياس بالا – ژوراسيک ميانى با سنگهاى جوانتر از ژوراسيک، به ويژه کرتاسه زيرين پوشيده شدهاند.
در کوههاى البرز به ويژه در پايين دست دره هراز و نيز در ناحيه چالوس، دو سازند دليچاى و لار وجود ندارند. به عقيده سوسلى (1976) نبود اين سازندها، نتيجه خروج نواحى ياد شده از آب و عدم رسوبگذارى است. به باور سوسلى، در ژوراسيک ميانى دره هراز به دو ناحيه شمالى و جنوبى با ديرينه جغرافياى متفاوت تقسيم شده است. اگرچه سوسلى براى فراخاست بخش شمالى دليلى ارائه نميدهد ولى بدون شک اين بالاآمدگى بايد در ارتباط با رويداد سيمرين ميانى باشد. داودزاده و اشميت (1984) فرابومهاى سيمرين ميانى البرز شمالى را بخشى از حوضه قفقاز کوچک دانستهاند که با زميندرز شمال ايران از البرز جنوبى جدا ميشد.
در ايران مرکزى به ويژه نواحى يزد، ترود، اردکان، اصفهان و پشتبادام، سنگهاى ژوراسيک منحصر به نهشتههاى گروه شمشک است که به طور دگرشيب با ماسهسنگهاى پيشرونده کرتاسه زيرين پوشيده شدهاند. چينخوردگى پيشرفته، دگرگونى ناچيز، نبود سنگآهکهاى صخرهساز و سخت ژوراسيک بالايى نشانگر آن است که اين نواحى از زمان باژوسين – باتونين و در نتيجه رويداد سيمرين ميانى به فرابوم تبديل شدهاند و تا زمان پيشروى درياى کرتاسه از آب بيرون بودهاند. در شمال تربتجام (معدن زغالسنگ چشمهگل) سنگهاى ژوراسيک بالا وجود ندارد. نهشتههاى زغالدار گروه شمشک همراه با تودههاى گرانيتى تزريق شده در آنها، در زير سنگآهکهاى اُربيتوليندار به سن بارمين قرار دارند.
جايگيرى تودههاى نفوذى: در بسيارى از نواحى ايران، تودههاى نفوذى کوچک و بزرگى شناسايى شدهاند که زمان جايگيرى آنها را ژوراسيک پسين دانستهاند، چرا که اين تودهها از يک سو رسوبهاى ژوراسيک را بريدهاند و از سوى ديگر، رسوبهاى پيشرونده کرتاسه زيرين با دگرشيبى از نوع آذرينپى بر روى آنها نشسته است. ولى، شواهد گوناگون به ويژه سن پرتوسنجى و جايگاه چينهشناسى اين تودهها گوياى سن ژوراسيک ميانى است. گرانيت شيرکوه يزد با سن پرتوسنجى 8± 176 ميليون سال (فورستر، 1978 )و 186 تا 159 ميليون سال (رىير و محافظ 1970 ) ، گرانيت آيرکان انارک به سن پرتوسنجى 8 ±168 ميليون سال، گرانوديويت کلاه قاضى، گرانيت ميامى شاهرود، گرانيت شاهکوه و گرانيت چهارفرسخ در بلوک لوت و بعضى از تودههاى نفوذى زون سنندج – سيرجان، از پيامدهاى پلوتونيسم سيمرين ميانى است.
تکاپوهاى آتشفشانى: بر پايه گزارش سيدامامى (1990)، تکاپوهاى آتشفشانى ژوراسيک ميانى از ناحيه قفقاز و گرجستان، توسط پولينسکى گزارش شده است. حالت مشابهى در شمال باختر آبادى سَهل ترودگزارش شده است (هوشمندزاده و همکاران 1357 ) در اينجا (ترود) در ميان سنگآهک، شيل و ماسهسنگهاى باتونين، افقهاى چندمترى از گدازههاى آتشفشانى وجود دارد. چنين سنگهاى ماگمايى ميتوانند حاصل عملکرد رويداد سيمرين ميانى باشد.
دگرگونى: از نتايج عملکرد رويداد سيمرين ميانى، ايجاد دگرگونى در سنگهاى ترياس زيرين – ژوراسيک ميانى (گروه شمشک) و سنگهاى کهنتر است. در ناحيه اقليد از بخش ميانى زون سنندج – سيرجان، سنگهاى آوارى ژوراسيک زيرين دگرگون شدهاند و روى آن را رسوبهاى ژوراسيک بالا، به گونهاى ناپيوسته و با کنگلومرا ميپوشاند (هوشمندزاده و همکاران 1369). دگرگونى مورد نظر که از درجه شيست سبز است، به رويداد زمينساختى پس از لياس و پيش از ژوراسيک بالا اشاره دارد.
در نواحى همدان، گلپايگان، خمين، ملاير، اَزنا (از نوار سنندج – سيرجان) تناوبى از سنگآهکهاى شيستى، آندزيت و به ويژه رسوبهاى شيلى و ماسهسنگى خاکسترى تيره وجود دارد که از يک دگرگونى آشکار متأثرند (بربريان، 1972). زمان اين دگرگونى به ژوراسيک بالا نسبت داده شده است، ولى در کوهخان گورمز (در نقشه زمينشناسى همدان) مجموعه دگرگون شده موردنظر را رديفى از سنگآهکهاى ژوراسيک بالا با يک واحد آوارى پايه ميپوشاند. وجود سنگآهکهاى نادگرگونى ژوراسيک بالا بر روى شيلهاى دگرگون شده همدان، نشانگر سن پيش از ژوراسيک پسين و بيانگر عملکرد رويداد سيمرين ميانى است.
در ناحيه سبزواران رديفى از سنگهاى تخريبى ريزدانه، شيل و مارنهاى آهکى کمى دگرگون شده وجود دارد که به طور دگرشيب با سنگهاى ژوراسيک ميانى پوشيده شده است (ديميتريويچ 1973 )دگرشيبى و دگرگونى ياد شده ميتواند حاصل رويداد سيمرين ميانى باشد. سنسنجى بيوتيت ميکاشيست گارنت واقع در 60 کيلومترى باختر و جنوب باخترى نهبندان، به روش روبيديم – استرونسيم، 10 ± 165 ميليون سال را نشان داده است (کرافورد، 1977 ) که با فاز سيمرين ميانى هماهنگى دارد، به همينرو دگرگونيهاى دهسلم، بيشتر نهشتههاى ترياس پسين – ژوراسيک ميانى هستند که به باور اشتوکلين (1973) پس از ژوراسيک ميانى دگرگون شدهاند.
در ايران شمالى، اثر دگرگونى سيمرين ميانى تنها در کوههاى بينالود تا باختر مشهد ديده ميشود. در اين نواحى، تنشهاى فشارى پيش از باژوسين بالا، نشانههاى آشکار دارد.
گفتنى است جدا از دگرگونى ناحيهاى، بخشى از دگرگونى سيمرين ميانى از نوع همبرى و وابسته به تودههاى نفوذى اين فاز است.
کانيزايى: قلع در گرانيت شاهکوه، تنگستن در چاهکلب و چاهپلنگى، خاکهاى نادر در نهشتههاى سازند شمشک نواحى مروست، اردکان، سوريان، طلا در گرانيتهاى زرين و طرقبه، کبالت در نهشتههاى دگرگون اقليد، آهن ماگمايى – اسکارن در معدن همهکسى (همدان( ظفرآباد)ديواندره(خسروآباد )سُنقُر( باباعلى )همدان( چناربالا و گلالي (قروه) از پيامدهاى رخداد سيمرين ميانى است.
» حــركـات كـوهـزايـي سـيـمـريـن پـسـيـن
سن آن حد و مرز ژوراسيك و كرتاسه است . در بخشهاي عمده ايران بخصوص در بخشهاي شمالي ايران ديده ميشود . مناطقي كه در فاز كوهزايي سيمرين پسين تحت تاثير دگرشكلي قرار گرفتهاند تحت عنوان قاره سيمرين شناخته ميشوند . بخش زيادي از فلات ايران متعلق به قاره سيمرين است . دگرشيبي كاملاٌ واضحي در بخشهاي زيادي از ايران در قاعده رسوبات كرتاسه ديده ميشود . قاعده گچي و تبخيري سازند شوريجه كه بر روي سازند مزدوران قرار گرفته نشان از توقف رسوبگذاري است . در ايران مركزي آهكهاي اسفنديار تغـيير روند رسوبگذاري در زاگرس و كپهداغ كه هر دو بصورت آواري و تبخيري است را نشان ميدهد . پيدايش سنگهاي دگرگوني درجه پائين در مناطق كنگاور ، اسدآباد همدان ، ملاير و . . . كه همگي در پهنه سنندج- سيرجان قرار گرفتهاند مرتبط با سيمرين پسين هستند . چين خوردگي رسوبات ژوراسيك در ناحيه اردكان يزد كه مربوط به رسوبات شيلي و ماسه سنگي است و ناپيوستگي زاويهدار آهكهاي كرتاسه در همين منطقه شاهد ديگر اين فاز است . پيدايش گرانيت و پگماتيت تورمالين دار در شرق ماسوله ، پيدايش گرانيت غرب ليسـار در بندر انزلي ، ديوريت شمال دهبيد در نزديكي سيرجان ، گرانيت شيركوه يزد ، گرانيت كلاه قاضي اصفهان ، ديوريت سيونيت آلموقولاق همدان ، گرانيت منطقه گلپايگان ، گرانيت دهسلم بيرجند ، همچنين دگرگونيهاي ناحيه دهسلم مرتبط با اين فاز كوهزايي است .
از نظر آب و هوايي در طي ژوراسيك ، آب و هواي گرم و مرطوب در كل ايران حاكم بوده كه باعث شده در بـخـشـهــاي عمدهاي از ايران و ناحيه طبس و كرمان ، گياهان رشد فوقالعاده زيادي داشته و در بخشهاي مختلف اين مناطق محيطهاي مردابي بوجود آيد ، طوريكه بر اثر عميق شدن حوضه ها در اين مناطق اين گياهان توسط رسوبات تخريبي پوشيده شدهاند و تبديل به زغال سنگ شدهاند . اكثر زغالهاي ايران مربوط به ژوراسيك زيرين است . در ناحيه طبس معادن بزرگ زغالسنگ با سن ترياس فوقاني ديده ميشود .شكل گيري دگرشكلي از نوع چين خوردگي در واحدهايي كه لايههاي زغالي دارند بسيار شديد است . ضمن اينكه تغيير فيزيكي در اين لايهها در ارتباط با فاز كوهزايي سيمرين پسين است ، بخشهايي از ايران مركزي را نيز مي توان يافت كه حركات سيمرين پسين بصورت خشكيزايي ديده ميشود .
» حــركـات كـوهـزايـي آسـتـريـن ( اتـريـشـيـن )
حدواسط كرتاسه زيرين و فوقاني است و در بيشتر بخشهاي ايران بصورت خشكي زايي ديده مي شود . در واقع در اثر تغيير رژيم رسوبگذاري ناشي از فعاليت تكتونيكي در بيشتر بخشهاي ايران قابل تشخيص است . در ناحيه البرز بطور محدودي فعاليت آتشفشاني ديده مي شود . همچنين تغييرات ضخامت رسوبات و نوع رخسارههاي رسوبي در واحدهاي رسوبگذاري كرتاسه زيرين و فوقاني مشاهده مي شود . در ناحيه سمنان دگرشيبي و ناپيوستگي در اين دوره زماني وجود دارد . در حوالي كرمان نيز فعاليت تكتونيكي باعث تغيير در رخساره و ضخامت واحدهاي رسوبي شده است . جوانترين رسوبات ناحيه ايران مركزي و طبس كه بعد از رخداد سيمرين از آب خارج شده آهكهاي اسفنديار است . شواهد رخداد اتريشين در بخشهايي از ايران مركزي ديده نمي شود .
» فاز كوهزايي لاراميد
معادل رخدادهاي مرز بين كرتاسه و پالئوسن مي باشد . در اين دوره زماني تحولات بسيار پيچيده و عمدهاي در سرزمين ايران رخ داده است كه عبارتند از :
جايگزيني افيوليت ملانژهاي ايران، مثل افيوليت ملانژهاي نيريز، شرق ايران، ناحيه نائين تا بافق، افيوليت ملانژهاي تربت حيدريه و ناحيه سبزوار. بروي اين افيوليتها آهكهاي فسيلدار هدبرژلا با سن ماستريشتين ته نشست شده است . تحت تاثير فاز لاراميد بسياري از حوضههاي اقيانوسي شروع به بسته شدن مينمايد . پوستههاي اقيانوسي شكسته شده و بر روي لبه قارهاي رانده مي شوند . افيوليت ملانژهاي ناحيه صحنه و كرمانشاه، همچنين ناحيه كاشمر پيدايش فيليشهاي كرتاسه همراه با آتشفشانيهاي زير دريايي كه عمدتاً از نوع آندزيتي است در منطقه سبزوار ديده مي شود . وجود تغييرات رخساره رسوبي در كپه داغ و زاگرس، دگرگوني شديد در نوار سنندج- سيرجان ، بخصوص دگرگونيهاي محلات، گلپايگان، همدان و جنوب زاهدان كه همگي در اثر اين رخداد دگرگون شدهاند .
توده هاي نفوذي گرانيت و ديوريت مثل : الوند، ملاير، گلپايگان، محلات، بروجرد و فعاليتهاي آتشفشاني شديد در البرز ، آذرباييجان و ايران مركزي ، بخشي از دگرگونيهايي كه در آهكهاي بيستون ديده مي شود و دگرگوني فليشهاي شرق ايران در ارتباط با فاز لاراميد است