رخدادهاى زمينساختى پالئوزوييک
رخدادهاى زمينساختى پالئوزوييک
«نخستين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (رخداد زريگانين )
«دومين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (ميلايين - Milaian )
«چهارمين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (هرسينين )
يکى از پيامدهاى کوهزايى کاتانگايى، ايجاد چرخههاى رسوبى جديد از نوع بَرقارهاى Epicontinental است که از زمان پرکامبرين پسين تا ترياس ميانى در گسترههاى وسيعى از ايرانزمين چيره بوده و در طى آن، پوشش سکويى اپيکاتانگايى ايران شکل گرفته است. در بيشتر نقاط ايران، مرز پرکامبرين پسين – کامبرين پيوسته و تدريجى است ولى در رديفهاى سکويى پالئوزوييک ايران، شواهد زيادى از ناپيوستگيهاى رسوبى ديده ميشود که به جز حالتهاى استثنايى به طور عموم از نوع دگرشيبى موازى است. به همينرو، اين باور وجود دارد که در پالئوزوييک شرايط زمينساختى به نسبت آرامى بر سرزمين ايران چيره بوده و تنها در حرکتهاى تناوبى رو به بالا و پايين زمين، گاهى از وسعت دريا کاسته ميشد و زمانى نيز با پسروى کامل دريا، سکوى پالئوزوييک به خشکى تبديل ميشد. با اين باور، پذيرفته شده که حرکتهاى زمينساختى پالئوزوييک ايران بيشتر از نوع خشکيزا است و جنبشهاى کوهزايى مهم و شديد پالئوزوييک که در بخشهاى بزرگ از آسيا و اروپا صورت گرفته، تأثير ناچيزى در ايران داشتهاند. به طور يقين، وجود پيسنگ دگرگونى و سخت شده آفريقا – عربستان، در زير سکوى ايران و همچنين دورى از پهنههاى کوهزايى کالدونين و هرسينين، ميتواند از عوامل مؤثر در کاهش تأثير نيروهاى زمينساختى و آرامش نسبى پالئوزوييک ايران باشد. در توالى پالئوزوييک ايران، شواهدى از سه فاز کششى و بازشدگى Opening stage پوسته و دست کم، چهار رويداد زمينساختى وجود دارد.
«نخستين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (رخداد زريگانين ):
در زمان کامبرين پيشين و در حد فاصل دو سازند زاگون (در پايين) و لالون (در بالا) صورت گرفته که با پسروى موضعى دريا و تشکيل محيطهاى اکسيدى همراه بوده است. اگرچه، در بيشتر نواحى ايران مرز بين سازندهاى زاگون و لالون همشيب و تدريجى است، اما در نواحى سلطانيه، پشتبادام، زريگان و شمال باخترى کرمان، سازند لالون با يک واحد کنگلومرايى با قطعات سنگهاى پرکامبرين پسين آغاز شده و به طور دگرشيب بر روى واحدهاى کهن قرار دارد. حقــيپور (1974) به فاز زمينساختى پيش از لالــون رخداد زريگانين نام داده است.
«دومين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (ميلايين - Milaian ) :
ايران، پيش از کامبرين ميانى و در حد فاصل دو سازند لالون کامبرين پايينى) و سازند ميلا (کامبرين ميانى و بالايى) صورت گرفته که جايگاهى بين ماسهسنگهاى ارغوانـى لالون و عضــو ماسهسنگ کوارتزى مـوسوم به کـوارتزيت رأسىTop Quartzite دارد. همشيبى دو سوى ناپيوستگى، نشانگر دگرشيبى موازى است. به اين رخداد سراسرى که در گسترههاى وسيعى از البرز، زاگرس و ايران مرکزى قابل شناسايى است، ميتوان ميلايين( Milaian) نام داد. ايست رسوبى ناشى از رخداد ميلايين، جدا از چرخههاى فرسايشى با تشکيل حوضههاى تبخيرى همراه بوده است. در منطقه شهرکرد در حدفاصل سازندها لالون وميلا انباشتههاى نمکى وجود دارد که به نام سازند بُزنويد نامگذارى شده است (زاهدى، رحمتى، 1379 ) اين جايگاه سبب گرديده ايشان هم، گنبدهاى نمکى زاگرس را به سن کامبرين پيشين تا ميانى بدانند.
«سومين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (کالدونى ) :
ايران، همزمان با جنبشهاى کالدونى بوده که در نتيجه آن، ارتباط دو سيستم سيلورين و دونين، با سنگهاى کهنتر از نوع دگرشيبى موازى است. حرکتهاى زمينساختى قابل قياس با رخداد کالدونى، از اواخر اردويسين آغاز شده و تا زمان سيلورين و به احتمالى، تا دونين ميانى ادامه داشته است. نبود سنگهاى سيلورين و دونين پيشين – ميانى در نواحى باختر و شمال باخترى ايران، وجود فرابوم کالدونى را در نواحى ياد شده تداعى ميکند که به باور نبوى (1355) در امتداد يک خط فرضى شمال خاورى – جنوب باخترى از حوضه برقارهاى خاور ايران (البرز خاورى، خاور ايران مرکزى و جنوب خاورى زاگرس) جدا بوده است. نبود رسوبى بين سنگهاى اردويسين – سيلورين و سيلورين – دونين، رخسارههاى آوارى دونين پيشين، تکاپوهاى آتشفشانى سيلورين و ... شواهدى از خشکيزايى رويداد کالدونى در بخش خاورى ايران است پيشروى و پسروى وابسته به خشکيزايى کالدونى، به ويژه در البرز خاورى شواهد روشنترى دارد و به همينرو اشتامفلى (1978) و شهرابى (1356) به عملکرد فاز تاکونين (بين اردويسين – سيلورين) و فاز آردنين (در مرز سيلورين – دونين) در جنوب گنبدکاووس و شمال شاهرود باور دارند.
كوهزايي كالدونين در ارتباط با پيدايش رشته كوههايي در محل تقريبي اقيانوس اطلس شمالي فعلي است. به عبارت ديگر بعلت برخورد قطعات مختلف اورازيا ، اين كوهزايي شكل گرفته است . اكثر زمين شناسان ايراني اثرات كوهزايي كالدونين را در ايران بصورت خشكي زايي ميدانند . با اين وجود برخي از شواهد جزئي كه حاكي از فعاليت كوهزايي است موجب شده كه اتفاق نظر در اين مورد وجود نداشته باشد . در ايران مركزي در سيلورين پسين ، رسوبات ماسه سنگ قرمز به همراه ژيپس مربوط به سازند پادها نهشته شده است . در زاگرس رسوبات اردوويسين فوقاني - سيلورين با نبود چينه شناسي همراه بوده كه اين وضعيت تا كربونيفر ادامه داشته و باعث شده نهشتههاي پرمين بصورت دگرشيب بروي اردوويسين قرار گيرد ، بجز در بخشهايي در شمال بندرعباس ، در پهنه سنندج- سيرجان نيز رسوبات سيلورين-اردوويسين وجود ندارد . در كوههاي تالش البرز رسوبات سيلورين فوقاني- دونين زيرين ديده نميشود . همه اين شواهد دال بر اين است كه پوسته ايران در اين دوره زماني خارج از آب بوده است . در جنوب گنبد كاووس فازهاي تخريبي مهمي كه حاكي از خشكيزايي است مشخص شده است . در ناحيه خوش ييلاق البرز شرقي حدفاصل شاهرود تا آزادشهر ، آثاري از بازالت هاي آتشفشاني ديده ميشود كه به آنها بازالتهاي سلطان ميدان گويند كه نشان از شواهد كوهزايي است . در آذرباييجان غربي و ماكو رسوبات فسـيـلدار ، دگرگوني ضعيفي را نشان ميدهد . دگـرشـيـبـيهاي محلي در بخشهايي از البرز حدفاصل دونين مياني و بالايي ، كربونيفر و پرمين ديده ميشود كه به عقيده نبوي اين دگرشيبيها مرتبط با كوهزايي كالدونين است .
گفتنى است که حرکتهاى کالدونى در همه جا ماهيت يکنواخت و خشکيزا نداشته و شواهد پراکندهاى از عملکردهاى کوهزايى سبب شده تا نبوى (1355) براى رويداد کالدونى نقش پراهميتى قائل شود و بر اين باور باشد که سنگهاى دگرگونى شمال البرز (شيستهاى گرگان) و ناحيه اسفندقه – اقليد و همچنين ماگماتيسم شکافى در خاور و مرکز ايران، نتيجه عملکردهاى کوهـزايى کالدونى هستند. نمونههاى زير ميتوانند شواهدى از کوهزا بودن موضعى رويداد کالدونى باشند:.
» در باختر کرمان، مرز پرکامبرين پسين و دونين از نوع دگرشيبى ملايم است(ديميتريويچ 1973 )
» در شمال سمنان، در پايه آواريهاى دونين بالايى (سازند جيرود) دگرشيبى زاويهاى حدود 30 درجه وجود دارد (نبوى 1366).
» در نواحى رباط قرهبيل، شمال شاهرود، خاور سمنان، جنوب کاشان، ازبکوه و انارک سنگهاى آتشفشانى بازيک به سن سيلورين (بازالتهاى سلطان ميدان) وجود دارد که به شکستگيهاى ناشى از رويداد کالدونى اشاره دارد.
» در ناحيه ماکو، سنگهاى اردويسين دگرگونى ضعيفى را تحمل کرده و با رسوبات دونين غير دگرگونى (سازند مولى) پوشيده شدهاند (بربريان و حمدى، 1977).
» در بندرانزلى و ماسوله، سنگهاى دگرگونى و دگر شکل شده سيلورين و اوايل دونين، به طور دگرشيب با رسوبهاى دونين ميانى و بالايى پوشيده شدهاند (کلارک و همکاران 1975 )
» در ناحيه دهبيد، روانههاى بازالتى قليايى به سن پيش از دونين وجود دارد که حاصل پديده کافتى شدن پوسته در زمان پالئوزوييک پيشين دانسته شدهاند )آلريک و ويرلوژو، 1977 )
» در ناحيه اسفندقه، بخش درخور توجهى از سنگهاى دگرگونى روانههاى بازالتى سيلورين هستند که به احتمالى در پالئوزوييک پيشين و به احتمال بيشتر در زمان ترياس پسين دگرگون و دگرشکل شدهاند.اين نکتهها نشانگر آن است که جنبشهاى کالدونى ايران تنها حرکات شاغولى نداشته، بلکه در پارهاى از نواحى اين رويداد از نوع کوهزا بوده است. اين احتمال هم وجود دارد که دگرشيبى زاويهاى شناخته شده در قاعده سنگهاى کربنيفر و پرمين نيز نتيجه اين رويداد باشد (نبوى، 1355). گفتنى است که از پيامدهاى رويداد کالدونى در ايران، فاز فلززايى سيلورين – دونين است که موجب تمرکز ذخائرى از کانسارهاى همزاد آهن (جنوب باخترى مشهد، جنوب کاشمر، ازبکوه، جنوب انارک، کرمان)، سرب و روى (جنوب باخترى مشهد، انارک)، فسفات (به ويژه در البرز) و گچ شده است (مؤمنزاده، 1360).
«چهارمين حرکت زمينساختى پالئوزوييک (هرسينين ):
ايران، همزمان با رخداد هرسينين است. در رديفهاى کربنيفر ايران، دو ناپيوستگى رسوبى درخور توجه دارد که ميتواند وابسته به حرکتهاى زودرس، حرکتهاى اصلى و يا اثرات ديررس رخداد هرسينين باشد. كوهزايي هرسينين در اثر برخورد گندوآناي شمالي با اروپا بوجود آمده است . همزمان با اين كوهزايي در مناطق ديگر جهان نيز برخوردهايي صورت گرفته است . از جمله برخورد گندوآنا با آمريكاي شمالي كه تحت عنوان كوهزايي آپالاشين شناخته ميشود . از برخورد بخشهايي از چين با قطعاتي از آسيا و سيبري نيز كوهزايي اورالين شكل گرفته است . كوهزايي هرسينين نيز مشابه كالدونين در ايران توسط برخي از زمين شناسان بصورت خشكيزايي تفسير شده است . افرادي مثل « نبوي ، اشتوكلين ، بربريان ، اشتامكلين » حركات هرسينين ايران را از نوع خشكيزايي مي دانند. اما بررسيهاي جديد شواهد كوهزايي را در ايران نشان ميدهد .
در نواحي ماسوله ، گرانيتهايي ، سنگهاي دگرگوني منطقه گشت را بريدهاند كه سن برخي از اين گرانيتها مزوزوئيك و قسمتهايي پالئوزوئيك زيرين تا فوقاني است . شيستهاي دگرگون شده ناحيه ماسوله سن مطلق 375 ميليون سال را نشان ميدهند كه ميتواند مرتبط با هرسينين يا كالدونين پسين باشد . در ايران مركزي منطقه پشت بادام واحدهاي پرموترياس بدون اثر دگرگوني روي سنگهاي دگرگوني با سن 300 ميليون سال قرار گرفتهاند . سينيتهاي شمال غرب تبريز و ناحيه جلفا و همچنين سينيتهاي آجري رنگ ناحيه مرند بعد از دونين و قبل از پرمين نشانگر حركات هرسينين در شمال غرب ايران است .
بر اساس دادههاى ديرينهشناسى، نخستين ناپيوستگى رسوبى، به تقريب، به سن ويزئن Visean ميانى است. ناپيوستگى دوم به سن پس از آشکوب نامورين است که تا اواخر کربنيفر پسين و يا اوايل پرمين ادامه داشته است.
ناپيوستگى رسوبى وابسته به پسروى ويزئن ميانى به ويژه در کوههاى البرز اثرات آشکار دارد و به همينرو ميتوان به آن البرزين گفت. در ايران مرکزى هم، به ويژه در ناحيه طبس پيامد اين رويداد نشانههاى روشن دارد. در دامنه جنوبى بلنديهاى البرز، سن رديفهاى کربنيفر پيشين (سازند مبارک) از آشکوب ويزئن ميانى فراتر نميرود که با رديفهاى پيشرونده پرمين پوشيده شده است. لذا ميتوان پذيرفت که نواحى مذکور (دامنه جنوبى)، در اثر حرکتهاى زمينزا، مرتفع شده و اين خروج تا پيشروى بعدى دريا در زمان پرمين ادامه داشته است. در دامنه شمالى البرز، پس از خروج ويزئن ميانى، پيشروى دوباره دريا سبب نهشت توالى به طور عمده کربناتى بر روى سازند مبارک شده که سن ويزئن بالايى – نامورين دارد و در دره چالوس، سازند دزدبند ، در دره راميان سازند باقرآباد و در باختــر آزادشهر سازند قزلقلعـه نام دارد. در ايران مرکزى شواهد ناپيوستگى ويزئن ميانى )اَلبرزين) را بيشتر در کوههاى شُترى و منطقه کلمرد ميتوان ديد. در کوههاى شُترى، به ويژه در بُرش حوض دو راه (جنوب خاورى طبس) سازند سردر (ويزئن ميانى – نامورين)، با30 متر کنگلومرا و ناپيوستگى موازى سازند شيستو را ميپوشاند. در باختر طبس )بلوک کلمرد(، ايست رسوبى ويزئن ميانى گاهى از نوع ناپيوستگى پيوستهنماParaconformity و در نقاطى با نهشتههاى تبخيــرى – سبخايى در سازند گچال مشخص است در اينجا پيشروى بعدى به سن ويزئن پسين است که تا نامورين سکوى کلمرد را زير پوشش داشته است.
به جز چند مورد پرسشآميز، در بسيارى از نقاط ايران سنگهاى کربنيفر بالا وجود ندارد و رديفهاى پيشرونده پرمين با دگرشيبى موازى و در چند مورد (تکاب، شمال باخترى درياچه اروميه و ...) با دگرشيبى زاويهاى سنگهاى کهنتر (کربنيفر پايين – کامبرين) را ميپوشاند. نبود سراسرى نهشتههاى رسوبى کربنيفر بالا، که همزمان با رخداد کوهزايى هرسينين در گسترههاى وسيعى از اروپا و آسيا است سبب شده تا همگان بر اين باور باشند که رويداد هرسينين بر زمينشناسى کربنيفر ايران اثرگذار بوده ولى، در مورد کوهزا و يا زمينزا بودن اين رويداد، دو ديدگاه متفاوت وجود دارد. گروهى بزرگى از زمينشناسان، پيامد رخداد هرسينين در ايران را از نوع حرکتهاى زمينزا و به دور از نشانههاى کوهزايى ميدانند، به گونهاى که در نتيجه آن، دريا از تمام سرزمين ايران و حتى فرونشستهاى درون قارهاى، مانند سنندج – سيرجان پس نشسته است ولى در اواخر کربنيفر پسين و يا اوايل پرمين پيشين حرکتهاى هرسينين دريازا، به گونهاى که در قسمتهايى از آذربايجان، کوههاى البرز، شمال و جنوب يزد، کرمان و باختر طبس سنگهاى پرمين روى رديفهاى کربنيفر زيرين و يا دونين بالا قرار دارند. و يا در جنوب خاورى زاگرس، سنگهاى پرمين پس از يک ايست رسوبى به بزرگى حدود 70 ميليون سال، بر روى نهشتههاى دونين بالا (سازند زاکين) نشسته است. در آذربايجان جنوبى نيز پرمين روى اردويسين است و سرانجام در کوههاى سلطانيه و بخشهاى مرکزى زاگرس، پرمين با سطوح مختلف کامبرين (سازند ميلا) همبر است. در بيشتر اين نواحى، مرز پرمين و سنگهاى قديميتر از نوع دگرشيبى موازى است که به هرسينين خشکيزا در اين نواحى اشاره دارد. ولى:
» در خاور تهران، بنا به گزارش آنگالن (1968)، در سنگهاى کربنيفر زيرين (سازند مبارک) دو امتداد مشخص، با راستاى شمال – جنوب و شمال باخترى – جنوب خاورى وجود دارد که در سنگهاى جوانتر از کربنيفر ديده نميشود.
» در پشتبادام، به گزارش حقيپور (1974)، نادگرگونيهاى پرمين – ترياس، مجموعه دگرگونى را ميپوشاند که سن پرتوسنجى بيوتيتهاى آن حدود 300 ميليون سال (حدود دونين) است.
» در تکاب (علوى نايينى و عميدى، 1968 )، گلپايگان (تيله و همکاران 1968 ) ، شمال باخترى درياچه اروميه (حقيپور و همکاران، 1368) ارتباط سنگهاى پرمين و نهشتههاى کهنتر دگرشيب است، در ناحيه محلات اين دگرشيبى با چينخوردگى، راندگى و دگرگونى گزارش شده است.
» در ماسوله، مجموعه دگرگونه گَشت با رديفهاى نادگرگونى پرمو – ترياس پوشيده شدهاند. سن پرتوسنجى بخش زيرين اين مجموعه 12 ± 375 تا 47 ± 382 (دونين( است که به طور دگرشيب با شيستهاى پليتى پوشيده شده است. اما علوى (1991)، اين دگرگونيها را پيسنگ هرسينين توران ميداند که به صورت ورقهاى بُر خورده بر روى دامنه شمالى البرز رانده شدهاند.
» کلارک و همکاران (1975) دگرگونيهاى جنوب لاهيجان را به سن کربنيفر پيشين ميدانند که در اثر رخداد هرسينين دگرگون شده اند. ولى، به احتمال، زمينساخت برخوردى ترياس پسين در اين دگرگونى نقش بيشترى دارد.
» بين مرند تا جلفا، تودههاى سينيتى صورتى رنگ در سنگهاى دونين تزريق و با دگرشيبى آذرين پى با سنگهاى پرمين پوشيده شده است.
دگرشيبيها، چينخوردگيها و فرآيندهاى دگرگونى در نواحى ياد شده به رخداد هرسينين نسبت داده شده و نتيجه شده که در نواحى مذکور، جنبشهاى هرسينين از نوع کوهزا بوده است. گفتنى است که:
» دگرشيبى ياد شده، بيشتر بين سنگهاى پرمين و رديفهاى کهنتر از دونين است. به همينرو نبوى (1355)، رخداد کالدونى را مؤثرتر از هرسينى ميداند.
» اگرچه دگرگونيها و همراهان اولترامافيکى جنوب باخترى مشهد، به دليل مقايسه با افغانستان و يا استفاده از سن پرتوسنجى، به سن دونين – کربنيفر دانسته شدهاند که در اثر کوهزايى هرسينين دگرگون شدهاند، ولى در حال حاضر يقين بر اين است که اين دگرگونيها منشورهاى برافزايشى زميندرز موسوم به تتيس کهن با سن پرمين هستند و در ترياس پسين، همزمان با برخورد حاشيه غير فعال البرز و صفحه توران دگرگون شدهاند.
» در پارهاى گزارشها، يکى از نتايج اصلى فاز هرسينين را بسته شدن درياى هرسينين (تتيس کهن) شمال ايران و اشتقاق درون قارهاى در زاگرس مرتفع دانستهاند. ولى، نظر به اين که منشورهاى برافزايشى زميندرز مشهد به سن پرمين است که در ترياس پسين بسته شده و همچنين شباهتهاى سنگشناسى قوى بين سنگهاى پرمين و ترياس زاگرس مرتفع و ديگرنواحى ايران، بسته شدن زميندرز شمال و اشتقاق سکوى ايران مرکزى و زاگرس در کربنيفر پرسشآميز است و همانگونه که اشتوکلين (1977)، و افتخارنژاد (1370) باور دارند، زميندرز مشهد، تتيس کهن واقعى نيست.
با توجه به ترديدهاى موجود در مورد ماهيت و چگونگى عملکرد رخداد هرسينين، ميتوان پذيرفت در ايران، جنبشهاى ياد شده در زمان کربنيفر پسين، از نوع خشکيزا و در پرمين پيشين از نوع دريازا بوده است